مصاحبه یک بازیگر دستگیر شده در فتنه سبز که میگوید بیشتر نگران حال سگش بوده تا جنبش سبز، موجب سرخوردگی حامیان رسانهای فتنه سبز شده است.
رامین پرچمی در مصاحبه با مجله تماشاگران میگوید: گوشی دستم بود و داشتم عکس میگرفتم. موتور سوار بودم و سگم هم روی موتور بود. دیدم یک عده مردم ایستادهاند و دارند شعار میدهند چراغ هم قرمز بود و شاید اگر سبز بود من رد میشدم و هیچ کدام از این اتفاقات نمیافتاد.
حتی وقتی دستگیر شدم تمام مشکل، سگم بود که آن را به یک درخت بستند. یعنی من همینطور با خنده داشتم میرفتم که یک نفر آمد و گفت بیا اینجا. دستم را گرفت و مرا سوار ماشین کرد. من با خودم گفتم لابد مرا شناخته و میخواهد نصیحت کند اما یکباره دیدم سر مرا فشار داد پایین و یک اسلحه هم گذاشت و گاز ماشین را گرفتند و رفتند... من فقط نگران سگم بودم و آنقدر گریه کردم که خودش شماره یکی از دوستانم را گرفت و بهش آدرس داد که برو و سگ را بردار. تازه بعد از اینکه رسیدیم مرا شناختند و گفتند شما چرا؟
وی با بیان اینکه «به آنان که دستگیرم کردند حق میدهم» خاطر نشان میسازد: الان که فکر میکنم یک بخشی به آنها حق میدهم چون همان شب بی.بی.سی اعلام میکند که فلانی دستگیر شد و فردایش یک نفر امضایی را که از من گرفته بود، روی سایت میگذارد که از اتفاق من هم جوگیر شده و یک شعر انقلابی نوشته بودم.
پرچمی در توضیح نگاه آدمهای همبندش میافزاید: کمکهایی که افراد و سیاسیون در آنجا میکردند برای این بود که در سایت بنویسند! یعنی اگر کاری هم میخواستند بکنند هدف بهرهبرداری تبلیغاتی بوده ضمن اینکه من در همان جا بسیاری از دوستان مدعی آزادی اندیشه را دیدم که اتفاقا خیلی هم متعصب بودند.
وی درباره خط قرمزهای همبندانش در زندان بیان میدارد: مثلا در اوین گفتند بیا برنامه فرهنگی راه بینداز و فیلم نشان بده. مثلا میخواستم فیلم «نفوذی» را نشان دهم میگفتند نه این به سازمان مجاهدین توهین کرده... خب در مملکت اسلامی فیلم به سازمان مجاهدین توهین کرده و شما ناراحتید؟ تازه توهین هم نکرده بود.
شبکه صهیونیستی بالاترین با اشاره به این مصاحبه مینویسد: آنچه خواندید گوشههایی بود از مصاحبه رامین پرچمی، بازیگر سینما و تلویزیون که از سر اتفاق و یا بدشانسی در سال 88 به زندان میافتد و با بازداشت وی هزاران نفر در فیس بوک و فضاهای مجازی به خاطر همراه شدن او با جنبش سبز از او تقدیر کردند، قهرمان ملی و هنرمند سبز نام گرفت و داستانهای بسیاری از لحظه شعار دادن وی و درگیریاش با نیروهای امنیتی در لحظه بازداشت و رشادتهای وی در روزهای اعتراضات خیابانی نقل میشد!
بالاترین افزود: پرچمی به بعد از آزادیاش هم اشاره میکند که دهها نفر از سایتهای خبری فارسی از خارج از ایران و فعالان حقوق بشر مدام با او تماس میگرفتند تا با وعده و وعید از او داستانهای مهیج برای مخاطبانشان تهیه کنند، اما او نه سیاسی بوده و نه میخواست سیاسی باشد و نه این حرفها را قبول داشت به شهرش میرود و ترجیح میدهد بیخبر از همهچیز آنجا زندگی کند! رامین پرچمی در آخر خود را قربانی میداند، قربانی جوانان معصومی که گرفتار فضای جو زده آن روزها شده بودند که از اصل موضوع خبر نداشتند و با داستانهایشان باعث به دردسر افتادن بیشتر او شدند!
این سایت ضدانقلابی نوشت: داستان پرچمی، داستانی است که کهنه نمیشود، داستانی که هر روز اتفاق میافتد، نمونه بارزش همین روزهای گذشته بود که به یکباره ژوله شد سمبل آزادیخواهی و کسی مثل امین حیایی شد خائن! این داستانها هر روز ادامه دارد و ظاهرا بنا نیست «جوزدگی» رخت بربندد. مصاحبه رامین پرچمی، را که صادقانه میگوید آن روزها بیشتر نگران حال سگاش بوده را میتوانید در هفتهنامه تماشاگران امروز مطالعه کنید!